داشت از تنهایی هایش میگفت!اما صدای بوق پشت خطی امانش را بریده بود...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
پرستویی که مقصدش را در کوچ میبیند از خراب شدن لانه اش نمی هراسد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دختر است دیگر گاهی دلش میخواهد بهانه های الکی بگیرد به هوای آغوش تو...شانه های تو که بعد تو آرام...خیلی آرام در گوشش زمزمه کنی:ببین...من عاشقتم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از اینکه بعضیا نمیان سمتت ناراحت نشو,ایراد از تو نیست!مگس هیچوقت سمت گل نمیره همیشه سمت یه چیزی مث خودش میره.
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبوری شده ای؟